به گزارش خبرنگار وسائل، فلسفه سیاسی یکی از علوم مستقل ذیل اندیشه سیاسی است که تفاوت آن با دیگر علوم مانند فقه سیاسی و کلام سیاسی، تفاوت روشی است. فلسفه سیاسی تنها به کمک عقل و برهان عقلی درصدد حل مسائل بر میآید و از آنجا که در سالهای اخیر دانش فلسفه سیاسی به عنوان یک رشته دانشگاهی مطرح شده است، خبرنگار وسائل برای آشنایی بیشتر با این دانش گفتگویی با حجت الاسلام احمدرضا یزدانی مقدم؛ عضو هیئت علمی گروه فلسفه سیاسی پژوهشگاه علوم و معارف اسلامی داشته است که متن بخش اول اینجا قابل مشاهده است و بخش دوم و پایانی در ذیل تقدیم می شود.
وسائل: فقه سیاسی آیا در حد سیاستنامه است که شما فقط باید به حاکم دستور دهید که چطور حکومت کن، تا قبل از آن دست فلسفه سیاسی است که چه کسی باید حاکم باشد، چون وقتی غرب را نگاه میکنیم، اصلاً از مبنای شکلگیری جامعه صحبت میکند که چرا اجتماع شکل میگیرد؟ در اسلام اینطور صحبت نمیشود، در فلسفه سیاسی مثلاً حساب کنید که هابز و لاک و روسو سه سنت را در شکل گیری اجتماع میدهند، درست است که هر سو به یک قرارداد میرسد، اما سه تا سنت متفاوت به یک قرارداد میرسد، ما چنین نگاه اسلامی نداریم که چرا جامعه شکل میگیرد؟ چه میشود که جامعه شکل میگیرد و انسانها دور هم میآیند؟ نیاز، ضرورت، خواست الهی است؟ یعنی اینکه خداوند گفته است که بروید و دور هم باشید و جدا جدا نمیتوانید زندگی کنید، به نظر میرسد که حدس و نگاه و مطالعات من این است که یک مقدار عقبماندگی فلسفه سیاسی به این خاطر است که درگیری طرف مقابلش فقه سیاسی یا به طور کلی مسائل متصلبی بوده است که خود را برتر از فلسفه سیاسی میدانسته است.
یک طور دیگر مطلب را مطرح میکنیم؛ اما به صورت دیسیپلینی، این دیسیپلین، زمینهها، موقعیتها و پشتیبانیهایی میخواهد که کار خود را انجام دهد.
شما همین مشکلات را در فلسفه هم به نوع دیگری در فلسفه دارید و آن کاری که فلسفه سیاسی انجام میدهد، آن کار را جامعهشناسی و اقتصاد نمیتواند انجام دهد، یعنی شما وقتی میخواهید نظریه اقتصادی بدهید، نیازمند یک مبانی هستید و یک سامان اقتصادی میخواهید برپا کنید، نیازمند یک مبانی هستید، این به عنوان یک فلسفه سیاسی بحث میشود، اشکالی هم ندارد، شما ممکن است که یک اقتصاددانی باشید که بگویید که من الان مثلاً صد صفحه میخواهم در داخل دیسیپلین فلسفه سیاسی بنویسم، یا به این مطالب در دیسیپلین فلسفه سیاسی اعتقاد دارم و به این نتایج رسیدهام، بعد بر پایه این مثلاً نود صفحه دیگر یا نهصد صفحه دیگر ده برابر آن در زمینه اقتصاد مینویسم، تحقیق و پژوهش میکنم، این در دو دیسیپلین است؛ من با آن هیچ مشکلی ندارم، کما اینکه نمونه آن این آقای آمار تیاسن، که این بالاخره به یک سری مباحث فلسفه سیاسی ارجاع میدهد، با اینکه اقتصاددان است و فیلسوف سیاسی نیست، من به عنوان اقتصاددان، برای اینکه ایدههای اقتصادی خودم را توضیح بدهم به این مبانی فلسفه سیاسی ارجاع میدهم، این کاری است که فلسفه سیاسی انجام میدهد یا وظیفهاش هست که وظیفه دانشهای دیگر نیست.
حالا آن چیزی که در غرب گذشته است، آن خودش بحثهای مختلفی دارد که آنجا فلسفه بود؟ نبود؟ فلسفه تعطیل شد یا تعطیل نشد؟ در دوره قرون وسطی چه اتفاقی افتاد؟ آنجا یک سری بحثهایی است که باید سر جای خودش آن بحثها را صحبت کنیم، در جهان اسلام چه بخواهیم و چه نخواهیم، شما میگویید که موقعیت فقه سیاسی این است، این موقعیت را چه کسی به فقه سیاسی میدهد؟ شما میگویید که دانشهای دیگر این موقعیت را دارند؛ این موقعیت را چه کسی به شما میدهد؟ شما ناگزیر هستید، ولو اینکه شما میگویید خودش را بیار اسمش را نیار، ما با آن هم مشکلی نداریم، شما یک سامانه علمی و دانشی طراحی میکنید که این کار فلسفه و فلسفه سیاسی است؛ همانطور که ارسطو هم در نیکوماخوس و سیاست و اینها توضیح داده است، میگوید که شریفترین دانشها دانش سیاسی است، چون این دانش سیاسی است که تکلیف دانشهای دیگر را مشخص میکند و آنها را مدیریت میکند.
الان شاید لزومی نداشته باشد که وارد این بحث شویم که فقه سیاسی چه کاری را انجام میدهد یا فلسفه سیاسی چه کاری را انجام میدهد و اینها روشهایشان چیست؟ وظایفشان چیست؟ چون اینها یک سری بحثهای واقعاً تفصیلی لازم دارد، اما به هر حال مسألهای است که من اصلاً از این فرمایش امام صادق (ع) شروع کنم، روایتی است که امام خمینی (ره) هم در چهل حدیث آوردهاند، اعرف الله بالله و الرسول بالرساله و اولی الامر بالعدل و الاحسان؛ البته روایت دنباله دارد و روایت خیلی مهمی است، اگر اشتباه نکنم در کافی شریف هست، ما قبل و مابعد دارد و از جهات مختلفی این روایت قابل بررسی است؛ میفرماید که خدا را به این بشناسید که او خدا است، من چطور خدا را با چیزی بشناسم که خداست، بالاخره شما باید روش و چیزی در اختیار من قرار دهید؛ بعد مثال میزنند که برادران یوسف، یوسف را میشناختند و میدانستند که این آقا یوسف است؛ بعد که آن آقا گفت که یادتان است که با یوسف چه کردید، آنها فوری گفتند که این همان است، پس یک یوسفی میشناختند و مصداق آن را پیدا نمیکردند، یعنی شما باید خدا را بشناسید و بعد ببینید که این خدایی که این پیامبر میگوید، همان خدایی است که تو میشناسی، خب آن را چطور بشناسیم؟ آن را که از دین نمیشناسیم.
یا میفرماید که والرسول بالرساله، پیامبر را چگونه بشناسیم؟ از آن رسالتی که آورده است، خب آن رسالتی که آورده است را چطور بشناسم؟ یعنی شما یک معیارها و تحلیل و ضوابطی داری که میدانی رسالت الهی چگونه است، بعد این پیامبر میآید و میگوید که من از جانب خداوند آمدهام، حرفهایش را که میشنوید میفهمید که از جانب خداوند آمده است، این کجا انجام میگیرد؟ یعنی شما در یک دانش ماقبل دین باید این کارها را انجام دهید.
یا میفرماید و اولی الامر بالعدل و الاحسان، من نمیدانم که عدل و احسان چیست، اولی الامر را چگونه بشناسم؟ بعد اینها دانشهایی ماقبل دین است، اگر یک دانشی ماقبل دین است که میگوید دین باید چگونه باشد، به طریق اولی آن دانش میگوید که فقه باید چگونه باشد؛ دانشهای دیگر باید چگونه باشد؟ دانشهای دینی باید چگونه باشد؟ ما دین را چگونه باید بفهمیم؟ یعنی ما چه بخواهیم یا نخواهیم همین است، شما دین را در داخل یک نظام عقلی درک میکنی، میفهمی، تحلیل میکنی، ولو اینکه شما ضد فلسفه هم باشی، بالاخره یک نظام عقلی درست کردهاید و میگویید که دین لابد باید اینطور باشد، اگر اینطور است، چرا ما ناشفاف صحبت میکنیم؟ شفاف باشیم، بیرون بریزیم که مبانی عقلی این عزیزانی که تفکیکی هستند چیست؟ مبانی عقلی دیگران چیست؟ این مبانی عقلی کجا ثابت شده است؟ چطور ثابت شده است؟ اصلاً قابل قبول هست یا نیست؟ ما خدا را چطور میشناسیم؟ پیامبر را چطور میشناسیم؟ امام معصوم را چطور میشناسیم؟ از همانجا همین بحثها را میتوانیم شروع کنیم و جلو بیاییم.
این کاری بوده است که فارابی کرده است، شاید ابن سینا هم کرده است، شاید مثلاً جناب ملاصدرا هم کما بیش انجام داده باشد؛ ابن سینا بر خلاف آن چیزی که مشهور است که میگویند که این آقا اصلاً فلسفه سیاسی را نابود کرد، به خاطر اینکه فلسفه سیاسی را ذیل نبوت برد و مطرح کرد؛ عزیزانی که این را میگویند مثل اینکه اصلاً نرسیدهاند که ابن سینا بخوانند، مقاله دهم هست، چیز پنهانی و مخفی نیست، مقاله دهم هست و هر کسی میتواند برود و بگیرد و بخواند، کاری که ابن سینا میکند، میگوید که خدا باید اینطور باشد که ما اینطور تحلیل میکنیم، اگر خدا طور دیگری گفته شد، آن خدا یک مشکلی دارد، خدای واقعی نیست؛ پیامبر را ما بر این اساس میشناسیم، پیامبر باید اینطوری باشد و رسالتش این است؛ یعنی اگر پیامبر دیگری بود، آن پیامبر را نمیشود قبول کرد.
پس کاری که اینجا ابن سینا میکند، دین را ذیل فلسفه میبرد، نبوت را ذیل فلسفه سیاسی میبرد؛ یعنی یک کسی ممکن است که بگوید که این دیانتش ناقص است، چون نبوت را ذیل فلسفه سیاسی برده است، اما کسی نمیتواند بگوید که این فلسفه سیاسی را ذیل نبوت برده است، این کاری است که ابن سینا میکند با آن توضیحات مفصل.
فارابی هم همینطور است، میگوید که دین باید اینطور باشد؛ توضیح میدهد، میگوید که ما یک دین حق، یک دین باطل داریم، دین حق به فلسفه حق ختم میشود، دین باطل به فلسفه باطل ختم میشود و آن دینی که دین حق است باید این ویژگیها را داشته باشد؛ در واقع اینها به احتمال بسیار قوی، یعنی میتوانم با اطمینان بگویم که اینها چون شیعی بودند تحت تأثیر معارف شیعی، تحت تأثیر امامان شیعه، رهنمودها و آموزههای امامان شیعه به این نتیجه دست یافته بودند که ما باید یک دانش عقلی ما قبل دین داشته باشیم که دین را بر پایه آن دانش عقلی فهم و درک کنیم.
آن چیزی که در تاریخ مشهور است، میگویند که در تاریخ فلسفه متهم است که شیعی است؛ فارابی، ابن سینا، آن چیزی که آثارشان نشان میدهد، اینها تحت تأثیر معارف و حقایق امامان شیعه بودهاند، همین بحثها را هم در آثار خود آوردهاند.
وسائل: چون مرزبندی نشده است، اصلاً شفاف نیست که فقه سیاسی باید متولی چه امری باشد.
از منظر فقهی بحث میکنند، اما همان منظر فقهی، مثلاً اگر ما در همان منظر فقهی اگر به یک روشهای تفسیری جدیدی برسیم، باز هم همان حرف قدیم را خواهد زد؟ الان در رجال اگر یک کشف تازهای کنید، یا در لغت کشف تازهای کنید، اثر آن در استنباطات فقهی هم پیدا میشود.
وسائل: بحث به اینجا رسید، به نظرم تفاوت اینجاست که فقه سیاسی یک موقع میخواهد عدالت را برای ما تعریف کند، یک موقع میخواهد تعریفی را که فلسفه سیاسی از عدالت کرده است را در اجرای سیاست یا در محدوده اجرایی سیاست پایهریزی کند؛ تفاوت در اینجاست؛ اگر فقه متولی تعریف باشد وارد حوزه فلسفه سیاسی شده است، اگر متولی اجرای آن تعریف ارائه شده باشد این طور فقه سیاسی باید معنی شود؛ تعریف کلی که به شما ارائه میشود، باید بیایید و در محدوده اجرا برایش برنامهریزی کنید.
در فقه سیاسی امکانات زیادی وجود دارد و اگر ما وارد بحثهای آزاد در فقه سیاسی شویم، آن وقت خیلی نتایج مهمی از فقه سیاسی گرفته میشود؛ آن دنیایی دارد؛ فضای بحثی دیگری را باید وارد شویم و مطالب دیگری باید در آنجا گفته شود که مربوط به زمان خودش هست؛ در این جلسه دوستان گفتهاند که ما فقط در این حد هست که میخواهیم ببینیم که فلسفه سیاسی چیست؟ فقط در حد اینکه فلسفه سیاسی چیست، این را میخواهیم توضیح دهید و با خود فلسفه سیاسی آشنا شویم، وگرنه همه این مباحث جداگانه برای خودش بحث دارد.
بنده در کتاب جایگاه وحی در فلسفه سیاسی سعی کردهام که یک مقدار مبانی این بحثها را مطرح کنم، البته نرسیدم که تفسیر آن را مطرح کنم، اینجا من در همین اتاق خدمت دوستان گفتم که اگر ما بخواهیم همینها را خدمت دوستان توضیح دهیم یک چیزی حدود هزار تا هزار و پانصد صفحه نوشته شود که ببینیم که کاری که فارابی و ابن سینا کرده است چه بوده است و اینها چه کاری انجام میدادند؟ یا کاری که خواجه نصیر کرده است؛ که حالا نشد و مبانی آن انجام شد و در همان حد این کتاب منتشر شد، بعداً دوستان این کتاب را ببینند.
البته من دوستان را به فرمایش امام ارجاع میدهم که امام میفرماید که ما باید در فهم احکام اسلام مقتضیات زمان و مکان را، این چیزی که امام میگوید، من نمیتوانم دستم را روی قرآن بگذارم و بگویم که بما هو فیلسوف میگوید، اما این حرفی که ایشان میگوید شاید دهها صفحه فارابی و بوعلی و خواجهنصیر و اینها راجع به این نوشتهاند که احکام را باید متناسب با شرایط تاریخی، تمدنی، جغرافیایی، فرهنگی، حتی میگوید عند وارد وارد حادث حادث، یعنی اینطور اینها میگویند که اینقدر این احکام متحول و متغیر است و فهم جدیدی لازم دارد؛ نمیتوانید بگویید که من در گذشته اینطوری فهمیدم یا گذشتگان اینطور فهمیدند، امام همه اینها را در یک جمله خلاصه کرده است و گفته مقتضیات زمان و مکان؛ آن همه بحثهای فلسفی نتیجهاش همین است؛ با مقتضیات زمان و مکان ما در این شرایط، یعنی ما باید نظام اقتصاد بینالملل را بشناسیم، اصلاً اقتصاد ایران را باید بشناسیم، حالا میشناسد یا نه یک بحث دیگری است؛ چون معمول این اقتصاددانان یا خودشان اعتراف میکنند یا میبینیم که از اول نمیشناسند و اقتصاد ایران و اقتصاد بینالملل را؛ اما از نظر امام خمینی (ره) یک فقیه باید اقتصاد بینالملل را بشناسد، اقتصاد ایران را بشناسد، روابط اقتصادی، معاملات، همه این حقایق فقه اقتصادی را بشناسد، تا بتواند فتوا دهد، حالا بگویید که آن چیزی است که هنوز فقیهان ما وارد این مطلب نشدهاند، حالا با محذوراتی که وجود داد و عدم وجود امکانات و اینها را کاری ندارم، اما چیزی که امام میگوید و ایده آل تایپی که امام به ما میدهد این است که احکام را متناسب با مقتضیات زمان و مکان استنباط کنید./229/ف